صبغه الله



اعتقاد بنده این است که سربازان معمولی هم که در مملکت امام زمان دارند خدمت می کنند در واقع سربازان امام زمان عجل الله تعالی فرجه هستند و این موضوع را بارها به ایشان گفتم. از مامورین خدوم نیروی انتظامی گرفته تا سربازان معمولی همه در حقیقت در خدمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه هستند و حسب مسئولیتی که دارند به ایشان خدمت میکنند.

Image result for €«Ø³Ø±Ø¨Ø§Ø² وطن€€Ž

بعضی اوقات که رفت و آمد دارم می بیننم این عزیزان در هوای 50 درجه جنوب زیر آفتاب سوزان و رطوبت دریایی نفس گیر ایستادند و پست می دهند و زمانی که ما رد می شویم می دوند و درب بزرگ آهنی خروج خودرو را باز می کنند تا ما بیرون برویم یا وارد شویم این در حالی است که بنده در زیر کولر خودرو حتی تحمل چند دقیقه کوتاه از این گرما را ندارم ولی این بزرگواران خالصانه مشغول خدمت و به عبارت دیگر عبادت هستند، گاهی خجالت می کشم.

خاطره:

جرمی توسط یکی از افسران تکاوری اتفاق افتاده یود و در این خصوص چند بار برای فرمانده مربوطی احضاریه ارسال شد و دو بار هم تماس گرفته شد و همچنین از طریق سلسله مراتب نیز به وی اطلاع داده شد تا حاضر شود ولی ایشان حاضر نشد لذا جلب وی صادر شد و پس از آن فرمانده مربوطه در دادسرا حاضر شد تا می خواستم بازجویی را شروع کنم ایشان خیلی بد جواب داده و رفتار شایسته ای نداشت من هم بازجویی را انجام دادم و گفتم تحت نظر باشد تا ضامن بیاورد بعد یکی آمد واسطه شود تا من موضوع جرمی که رخ داده بود را پیگیری نکنم در بین بحث کردن مطلبی گفت که ناراحت شدم و گفتم شما سرباز امام زمان عجل الله تعالی فرجه هستند این چه رفتاری است که دارید.

خودم بعدا که به این جمله فکر کردم دیدم که لطف خدا بود که من آن زمان این حرف را بیان کنم و الا خیلی چیزهای دیگری را می شد گفت.


همه جا یادی از ابراهیم هست

بعد از جنگ رویکرد آرمانگرا و انقلابی مردم با جهت دهی بعضی از مغرضین و غافلین کم رنگ شده به مردم و جوانان کشور از اهداف والایی که انتخاب کرده بودند کمی دور شدند و عمل آنها و سبک زندگی آنها از شعارهایی که می دادند کمی دور شد و در غفلتی با رنگ روشنفکری فرو رفتند و رو به سوی جنبشهای جهانی لیبرال، فمینیسم و. رفته و مهدویت و روحیه انقلابی انتظار و جنبش مهدوی کم رنگ شد ولی خوشبختانه الحمد الله در سالهای اخیر با کارهای جهادی که در عرصه فرهنگی توسط جوانان گمنام صورت گرفته جامعه از غفلت چندین ساله خارج شده و به سوی اهداف مهدوی با سرعت بالا در حرکت است و این چیزی جز لطف خدا نبوده که حاصل استقامت و پایداری گروهی از منتظران است.

قبلا در فضای مجازی اعم از اینترنت و شبکه های اجتماعی صحبتی از شهدا و انقلاب و انتظار و آرمانهایی که به خاطر آنها هزاران جوان تقدیم راه ظهورش کردیم نبود یا اینکه بسیار کم و محدود بود ولی خوشبختانه الآن اینطور نیست. به راحتی در سایتها و کانال و گروها میتوان از شهدا و راه یاد و اهداف آنها را دید و حس کرد.

 اکنون هر مرکز فرهنگی و یا به خلوت جوانان که میروم معمولا یک عکس یا کتاب و یا نوشته ای از شهدا و به ویژه شهید ابراهیم هادی در آنجا است. زمانی بود که احساس تکلیف میکردم حتما باید از شهدا مطلب بنویسم و بگذارم چون خیلی این فضا غریب بود ولی حالا خوشحالم که مردم خودشان به صحنه آمدند و دارند کار میکنند، الآن که میبینید خاطرات شهدا را کمتر می نویسم به این علت است که اول جوانان وارد کار شده اند بسیار عالی دارند جهاد فرهنگی میکنند و ثانیا مشغله خودم زیاد شده است و در واقع آن لطافت سابق را ندارم.

برایم جالب بود که سرباز ما داشت خاطرت سلام بر ابراهیم را میخواند. 

برایم لذت بخش بود که سر برگ دستورات یکی از قضات در بندرعباس جمله ای از شهید ابراهیم هادی نوشته بود که کار را باید برای رضا خدا انجام داد و این برگ دستور نزد  مرجع انتظامی، مدیر دفتر،قضات سایر شهرها، سربازها. میرود و همه میخوانند و میبینند و تذکری میشود برای همه ما.

 

پی نوشت: 

۱_ معمولا هر زمان میخواهیم از انقلاب بنویسم و بگوییم با قیاس جنگ شروع میکنیم و میگوییم: زمان جنگ، و این به آن دلیل است که جنگ نقطه طلوع و استقامت بر سر اهداف والای انقلاب است

 ۲_ همه این پیشرفت ها حاصل لطف خدا و نظر شهدا و به خاطر استقامت مقابل آمریکایی ها و غربی ها است ، تاثیر ظهور شهدای تا تفحص شده و کاروان های راهیان نور و زیارت اربعین در این چند سال اخیر و حملات گسترده دشمن شرق و غرب به انقلاب و دعاهای خیر پدر و مادر ها شهدا و به ویژه حاصل اخلاص و رهبری حکیمانه عزیز دلمان نائب امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف حضرت سید علی است.


اگر من دادستان بودم

امروز برای صدمین بار (در معنای کثرت) مجددا خودروساز های ایرانی خبر ساز شدند و گرانی و بی کیفیتی  و حذف امکانات خودرو تیتر اخبار 20:30 شد.

اگه من جای دادستان محترم تهران یا دادستان محترم کل کشور بودم سازمان بازرسی و استاندارد را تقویت میکردم و به ضابطین دستور بررسی قراردادها و حساب ها و سرمایه‌گذاری های انجام شده را میدادم.

این وضعیت خودروسازی در کشور در شأن مردم و انقلاب عزیز نیست بعد از گذشت 40 سال از انقلاب به قول مقام معظم رهبری چطور میتوانیم موشک و ماهواره و نانو و. بسازیم ، ولی از ساخت خودرو خوب عاجز ماندیم.

قطعا به لطف خدا میتوانیم بسازیم اگه رانتخواران بگذارند و مردم حمایت جدی از تولیدات داخلی کنند.



با خودم فکر می کنم که شخصیتی همچون شهید چمران چگونه به این درجه از عرفان و لطافت و توحید رسید که اینچنین دنیا و اتفاقاتی که برای خودش پیش می آمد را روایت و مکتوب می کرد.

روایت هایی که رنگ و بوی تازه ای دارد همه آمیخته شده از عظمت الهی و حقانیت او و ، عبد و ذلیل بودن انسان در مقابل خداوند متعال.


قطعا تحولات و رخدادهایی که در زندگانی ایشان وجود داشته بی اثر نبوده که مسیر خود را به درگاه خدا از بالاترین جایگاه های علمی جهان در ناسا شروع کند و به همه چک های سفید و باغ سبزهای آمریکا پشت کند و به سراغ مظلومین و یتیم های لبنان برود و عروج ملکوتی خود را در دهلاویه به سوی خداوند بیابد.


به نظرم چیزی جز تفکر و محاسبه روزانه نفس خودش نبود که به تحولات شخصیتی او عمق معنوی داد و روحش را لطیف کرد، لطافتی از جنس عشق به خدا ؛ محاسبه ای که روزانه در یک دفتر که همیشه همراهش بود می نوشت که ان دفتر  الان تبدیل به کتاب شده و ما مطالعه میکنیم.

حدود 5 سال پیش یادداشت های ایشان را خواندم ولی این جمله طلایی از ایشان هنوز در ذهنم هست که می گفت : یا امام علی می خواهم مثل شما باشم  و.



قطعا وضعیت بحرانی خانواده های ایرانی در موضوع ازدواج و آمارهای آن را شنیده اید

آمار کم ازدواج / طلاق های عاطفی / آمار طلاق بالا که روز به روز در حال رشد است / پسرهایی که تمایل به ازدواج ندارن / دخترهایی که هنوز در رویای شاهزاده پول دار که خانه و ماشین داره هستند و.

نمیخوام حرف تکراری بزنم فقط می خوام بگم که :

1. وقتی پدر و مادر فرزندان خودشان را از کودکی با واقعیات جامعه آشنا نکنند و به جای تربیت او هر روز به فکر درس خوان بودن و نمره و معدل باشند چنین عکس العملی از فرزندان غیر منطقی نیست وقتی دختر خانم در خانه عادت به کمک به مادر و برادر و خواهر کوچکتر از خود ندارد و حتی سفره غذا را برایش پهن می کنند و هر چه خواسته در بهای درس خواندن تقدیمش کردند ؛ وقتی آقا پسر برای کسب روزی حلال از نوجوانی کار نکرده و زحمت نکشیده ! خب همین میشود که شده. / بنده در صالحین هر چه گفتم تابستان را با بازی نگذرانید و نوجوان را به زحمت کشیدن و کار کردن تشویق کنید کسی گوش نکرد که هیچ کارهای ما را نیز خراب کردند.

2. قوانین ما نیز خیلی از مادر دلسوزتر شدند برای ن این هم اشکال اساسی است که تا به حال آن توجه نشده زمانی صدای تفکرات تندرو بعضی فمینیسم ها اینقدر بالا رفت که قوانین بسیاری به نفع زن و به ضرر مرد در قالب قانون مدنی و خانواده و شروط ضمن عقد نوشته شد و به تعبیر خودشان خواستند از ن مظلوم حمایت کنند ولی الآن دیگر بعضی از ن گرگ شده اند.

پسرها میبینند که قانون کشور همه حقوق را به زن می دهد، خب طبیعی است که به دنبال ازدواج نروند

پسرها می بینند که هر مردی که ازدواج کرده یا برای مهریه زندان رفته یا از ترس آبروریزی دارد به هر ذلتی تن می دهد، خب طبیعی است ازدواج نکنند.

اسلام مادر ماست ولی قوانین ما از مادر برای ن دلسوزتر شدند و تنیجه اش شده ازدواج گریزی.



دیروز شهدای حمله تروریستی داعش به تهران را بعد از نماز جمعه تشیع کردند و مردم انصافا سنگ تمام گذاشتند ای کاش در عرضه فرهنگی نیز چنین می کردند.

نقد کوتاه (رمضان 1396):

فیلمی مظلوم که حتی مذهبی ها هم برایش کم می گذارند و حاضر نیستند برای رضای خدا و امر به معروف و حمایت از سازندگان فیلم و روحیه انتقلابی به دیدنش بروند.

پوستر فیلم ویلایی ها

اکثرا یا حال ندارند یا درس دارند یا کارهای مهمتر از فرهنگ سازی و ساخت جامعه مهدوی دارند.

فیلم بسیار عالی و احساسی بود و موفق شده بود فضای خوبی از روحیه ابثار و جهاد همسران رزمندگان که سلایق مختلفی دارند را به تصویر بکشد

راضی هستم

ولی انتظار داشتم فضای معنوی قوی تری از کارگردان ببینم البته همینش هم غنیمت است.

داستان بیش از حد به ماجرای و توصیف همسر زرمنده ای پرداخته بود که می خواست بچه هایش را مخفیانه از ایران خارج کند تا زندگی به ظاهر بدون دغدغه ای داشته باشند لذا از باقیه ابعاد روحی و ابثارهای همسران رزمندگان جامانده بود


وسط هیاهوی انتخابات دیروز فیلم ابد و یک روز را دیدم.

فیلمی که روایتگر رنج های یک خانواده ایرانی است که جز قشرهای ضعیف جامعه هستند.

این فیلم میگوید ما ایرانیان که روزی زندگی خوبی داشتیم پدری داشتیم که حامی ما بود ولی او فوت کرد و حالا خانه و خانواده ویران شده اعتیاد به جوانان هجوم آورده، محبت و عشق و عاطفه و مسئولیت پذیری از بین خانواده رخت بسته و هر کس به فکر منافع و آسایش خودش است، همه دنبال این هستند که از دیگر اعضای خانواده به نفع خود سواستفاده کنند و آنها را وسیله ای برای کسب سود و منفعت بیشتر قرار دهند.

دانلود فیلم ابد و یک روز با کیفیت HD

به علت فقر و ضعف اقتصادی دختران خواستگار ندارند و سال ها است که اسیر خانه پدری هستند. 

وضعیت شغل و اقتصاد اینقدر در ایران خراب است که اتباع افغانستان که روزگاری ضعیفترین قشر ایران بودند و هیچ عزت و احترام و قدرت اقتصادی نداشتند حالا سرور ایرانیان شدند و با بهترین شغل و ماشین و امکانات رفاهی در ایران هستند و دختران ایرانی یا بهتر است بگوییم مادران ایرانی و غیرت ایرانی را با پول ناچیزی میخرند و مال خود میکنند.

شاید فکر کنید که علت اصلی بدبختی خانواده یا ایرانیان در فیلم ورود اعتیاد بود ولی اگر بیشتر دقت کنیم میبینیم که اعتیاد نتیجه یک فرایند مدیریتی غلط در کشور است که باعث بدبختی ایران شده است. 

اعضای خانواده جمعا 8 نفر هستند که فقط یک نفر معتاد است و برادر بزرگتر باوجود اینکه ترک کرده هنوز گرفتار و بدبخت است، به قدری که حاضر است به همه دروغ بگوید و خواهرش را به یک افعالی بفروشد و با پول آن یک مغازه فلافلی باز کند.

سمیه که نامش به معنای زهر آلود می باشد، رکن محبتی و قابل اعتماد خانواده است و مسئولیت کلیه کار ها و مدیریت افراد را بر دوش دارد به دلیل دلسوزی و فشار بقیه و همچنین بی تفاوتی و بی مسئولیتی بقیه اعضا خانواده محکوم به ماندن در خانه است تا بنیان خانه را حفظ کند تا سنبل محبت در خانه باقی بماند  به همین جهت محکوم است تا ابد جور بقیه را بکشد و با اشک و آه تا پایان عمر درهمین خانه که یعنی ایران است زندگی کند. به همین خاطر است که سمیه از برادر بزرگ که زندان رفته سابقه دار است و ترک که سوال میکند ابد و یک روز یعنی چه؟ که پاسخ می دهد یعنی تا یک روز بعد از مرگ باید در زندان بمانی و هیچ راه فرار یا عفو وجود ندارد که یعنی تا آخر عمر سمیه باید در ایران و این خانواده بماند تا یک روز بعد از مرگ.

حالا دیگه در مورد نقش اون بچه و درس خوان بودندش و مادر و. دیگه صحبت نمی کنم چون از حوصله این وبلاگ خارج است.

 

این تحلیل من است، قضاوت با خودتان.


زمستان سال 95 
داشتم از محل کار برمی گشتم به خانه سوار مترو شدم در اولین نگاه پیرمردی متواضع که از سوز سرما به مترو پناه آورده بود را دیدم. 

پیرمرد همیشه سربه زیر بود و در این هوای سرد و برفی با یک پیراهن که چند دکمه هم نداشت و یک شلوار کردی که پوشیده بود در جلو درب قطار ایستاده یود و وقتی قطار به ایستگاه می رسید آرام از واگن پیاده می شد و می گفت بفرمایید رسیدیم هر کس می خواهد پیاده شود.
پیرمرد لباس بسیار کثیفی بر تن داشت و از بوی بد بدنش مشخص یود که چند ماهی است که حمام نرفته.
به همین خاطر مردم سعی می کردند خوذشان از او دور کنند و به محض اینکه فضایی در قطار خالی می شد به سوی آن می رفتند و از پیرمرد فاصله می گفتند.

پیرمرد هم که همه اینها را می دانست و می دید همیشه سرش پایین بود و پشت به همه و رو یه روی درب می ایستاد تا مزاحم حال خوش بقیه نشود ؛ حتی اگر صندلی برای نشستن خالی می شد او نمی رفت و از جای خودش تکان نمی خورد تا بیش از این خجالت نکشد.
در همین حال یکی از جوانان دقایقی را با پیرمرد احوال پرسی کرد و بعد از اینکه قطار به آخرین ایستگاه رسید منتظر ماند تا همه مردم از قطار پیاده شوند و کاپشن خود را از تن بیرون آورد و به پیرمرد هدیه داد.
حتی من هم در آن لحظه این صحنه را ندیدم و بعد از پیاده شدن از قطار وقتی دیدم که کاپشن آن جوان نیست متوجه این نیکوکاری و ایثار او شدم.

متاسفانه گروهی از بچه مسجدی ها که مثلا مقید به احکام دینی هستند یه اسم دین چه کارها که نمی کنند.

به اسم کار تربیتی هیئت تشکیل دادند بعد تنها کاری که نمی کنند در آن ، تربیت است. آبروی همه را بردند.

جلسه تشکیل دادند که ساعت هیئت را به ساعت 9 تا 10.30 شب تغییر بدهند هر چی میگیم همسایه ها ناراضی هستند و موجب آزار و اذیت می شود و این زمانی که شما پیشنهاد می دید زمان استراحت و آسایش مردم است.

این کار موجب ضمان و حق الناس است و علاوه بر آن دارید به متربی صالحین این اشتباهات را یاد می دهید و آنها نیز نسبت به حق الناس بی تفاوت می شوند.

ولی مخالفت می کنند و دلیل می آورند که:

مگه چه اشکالی داره؟ خب همه هیئت ها این کار را می کنند!!

دیگری می گوید: ما نان حلال خوردیم خودمان می فهمیم.

بعد رای گیری می کنند و با اکثریت آراء عدم توجه به حق الناس را تصویب می کنند.

بعد اینها با این تفکر شدن مربی های صالحین ، تربیت کنندگان کودکان و نوجوانان که چندین سال هم تجربه کاری دارند. بعد اینها از فرهنگ شهادت و شهادت طلبی برای همه سخنرانی می کنند.

خیلی بدم آمد.  خیلی تعطیل هستند.


تازه وارد مترو شدم بودم که ، قطار خلوت بود ، مطالعه یک جوان نظرم را جلب کرد ، کتاب منطق شهید مطهری را گرفته بود دستش و محو مطالعه بود.

به استگاه بعدی که رسیدیم صندلی ها خالی شد و هر دوی ما نشستیم در کنار هم.

چهره ی آن جوان ، پر از آرامش بود.

من معمولا روی صحبت کردن با غریبه ها را ندارم ولی نمی دونم خدا با دل من چه کرد که شروع کردم در مورد کتابی که به دستش بود سوال کردم و از انگیزه ی مطالعه و تحصیلاتش پرسیدم

گفت : دانشجوی مقطع ارشد در رشته مکانیک است

همین مورد تعجب من را بیشتر کرد .

پرسیدم پس این کتاب را چرا می خوانی؟     گفت : می خوام در مورد دین و اعتقاداتم بیشتر بدانم ، ولی از این کتاب یک نکته برایم سوال هست و یک چیزی را متوجه نمی شوم.

گفتم : چی؟

گفت : شهید یک سری مفاهیم را پیش فرض خود قرار داده و بعد آمده مطالب این کتاب را تشریح کرده است!!!

از دقت نظرش خیلی خوشم آمد چون این مطلب را هر کسی نمی تواند متوجه شود.

درست می گفت چون اولا کتاب های شهید مطهری اکثرا سخنرانی بوده و بعد تبدیل به کتاب شده است و ثانیا شهید یک سری مفاهیم اولیه از منطق و اصول اعتقادات را پیش فرض گرفته و چون جایگاه طرح آنها جای دیگری است و اگر می خواست آنها را توضیح دهد دیگر فرصت برای تشریح این کتاب نبود.

گفت : در مورد اعتقادات سوال دارم کتابی میشناسی؟

گفتم : کتاب اصول اعتقادات آیت الله مصباح بسیار عالی و جامع است.

گفت : بخش هایی از آن را خواندم ولی پیش فرض هایش را متوجه نمی شوم.

گفتم : برای درک پیش فرض هایش باید کتاب مبانی  1 و 2 از موسسه امام خمینی که زیر نظر آیت الله مصباح است را باید بخوانی

اسامی کتب را یادداشت کرد و رسیدیم به ایستگاهی که نزدیک منزلش بود و رفت.

و من از حیرت در کار خدا مات مانده بودم که چطور به انسانی که در پی درک دین است کمک می کند و خودش می شود راهنما و معلم او


آیت الله بهجت رحمت الله می گفت اگر شما به آنچه می دانید عمل کنید ، خداوند آنچه را که نمی دانید به شما می آموزد



 قبل از حماسه عظیم اربعین 1394 با خبر شدم که تعدادی از دوستان و همکلاسی های قدیمی توفیق مجاهدت و دفاع از حرم عمه سادات سلام الله علیها فخر بانوان عالم را پیدا کرده اند و عاشقانه قدم در این راه پر برکت گذاشتند.

بسیار غبطه خودم به این توفیق عظیم.

کسی که حضرت ابل الفضل صلوات الله علیه او را برای حراست از حرم آل الله سلام الله علیها انتخاب کند ، چه درجه رفیعی خواهد داشت

من جامانده از این فیض الهی بزرگ ام و این ناراحت کننده است.

ولی ناامید نیستم چون حسین علیه السلام هست . با خودم گفتم آنان برای دفاع و شکست کفر رفتند سوریه ما نیز برای مبارزه با کفر می رویم کربلا تا از مظلومین دفاع کنیم

گفتم سوریه با شما کربلا هم با ما.

تا انشاالله شاهد ظهور حضرت ولی عصر ارواحنا فداه باشیم.

اربعین سال 1436 ما را یک قدم به قدس و بقیع نزدیک نمود ( وعده الهی : راه قدس از کربلا میگذرد )


خیلی وقت ما باید برای خودمان وقت بگذاریم و اینقدر از خودمان و فطر حق طلب خودمان فرار نکنیم تا صورت مسئله را پاک کنیم.
آدم خودش می فهمه که چند مرده حلاجه
وجدان نعمت عزیزی است که خدا به ما داده ولی ما کم از آن استفاه می کنیم.

هر چه  بزرگ تر می شوم بیشتر نصیحت های با محبت بابام را درک می کنم و در زندگی لمس می کنم.
الآن که به گذشته خودم می نگرم و می اندیشم نقاط قوت و ضعفش را به چشم می بینم و از خوبی های آن خوشحال و از کاستی های آن غمگین می شوم.
کاملا سنگینی روحم را حس می کنم. همین 4 سال قبل بود که وقتی بوی محرم که تجلیگاه حیات طیبه عشق زیبای یک بنده به خدا را می شنیدم و تصویر فنا شدن خالص ترین و پاک ترین انسان روی زمین را ذهنم مرور می کردم ، غم و اندوه امام زمان عجله الله تعالی فرجه شریف و درد امام حسین و حضرت زینب سلام الله علیهما را کاملا حس می کردم ، محرم که می شود تمام دلم در آشوب بود و تشنه آب حیات ، حتی غذا از گلویم پایین نمی رفت همه توجه و فکرم به یک جا بود "حسین عیله السلام" فقط همین.
ولی الآن دیگر این ویژگی را ندارم  چون خوب حفظ و نگهداریش نکردم.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

سوگند به عصر [غلبه حق بر باطل] (1)

 

وَالْعَصْرِ 1

که واقعا انسان دستخوش زیان است (2)

 

إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ 2

مگر کسانى که گرویده و کارهاى شایسته کرده و همدیگر را به حق سفارش و به شکیبایى توصیه کرده‏اند (3)

 

إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ 3



شهید,دکتر,کماندو,مصطفی چمران,فرمانده,تصویر سازی,عکس چهره,نقاشی,نقاشی چهره,پوستر ,عکس با کیفیت,چریک,جنگ پرتیزانی,لبنان,امریکا,چمران,جنگ

چمران مردی مهربان ، پر از احساس ، قوی ، خلاق ، مدیر ، با تقوا ، عادل ، ولایتی ، ظلم ستیز و حق جو ، متواضع


پایان ۴ ماه جنجال و هیاهو؛ چ در تاریخ سینمای ایران ماند


فیلم چ اثر ابراهیم حاتمی کیا میخواست شهید مصطفی چمران را معرفی کند که زیاد موفق نبود و به قولی چ بیانگر چمران نبود چون داستانی که برای این فیلم انتخاب کرده بود مناسب معرفی شخصیت بزرگ و روح عظیم این مرد الهی نبود و از اطرفی نیاز جامعه امروز ما را در انتخاب داستانش خوب در نظر نگرفته بود چرا که 

جامعه ما نیاز به روحیه حماسی معنوی و تقوای شهید چمران دارد. 

نیاز به عشق چمران دارد .  عشق الهی .

روحیه حماسی و معنوی و عشقی که دختر تاجر الماس را شیفته خود کرده است و باعث شد که همه ثروت و جلال و شکوه مادی خانواده خود را رها کند و به یک اتاق کوچک کنار یتیم خانه برود و روی یک تخت که از سبدهای میوه درست شده بود بخوابد.

tsh012093041801

این دختر چه در چمران دید که شیفته او شد.

دختری که حتی روسری سر نمی کرد و حجاب نداشت چگونه عاشق حضرت زهرا شد و حجاب گرفت.

دختری که صبحانه ای را که خدمتکارش آماده کرده است را روی تحت خود میل میکرد و عادت داشت صبح ها شیر داغ بخورد

چگونه چشم روی این همه امکانات بست و با نداری چمران ساخت و به آن افتخار کرد.

این عشق حاصل چیست؟

مگر این دختر چه در چمران دیده بود؟

عشق او چگونه بود ک حتی مهریه اش را یک جلد قرآن و تعهد داماد به رشد و تکامل دینی و الهی دختر قرار داد.



تنهایی لیلا نمونه از یک ایده خوب با یک داستان بد.

داستانی که همش بد بختی و تنهایی لیلا را نمایش می دهد

بهتر بود اسمش را عوض می کردند و می گذاشتند دلدادگی لیلا.

داستانش را هم عوض میکردند از عاشقانه های الهی و سیر تحول و دین باوری و متقی شدن این بانو را نمایش می دادند


لپ کلام :

بهترین کار این بود که عاشقی و دلدادگی غاده چمران سیر تکامل معنوی او را نشان می دادند

چون هم نیاز جامعه این بود

و هم داستان واقعی بود

و هم یکی از شخصیت ها عزیز و انقلابی ما را معرفی میکند

این طوری هم زیبایی های انقلاب و هم زیبایی های دین را معرفی می کردند و یک عاشقانه الهی را به تصویر می کشیدند نه اینکه تنهایی یک دختر را و بدبختی هایش را.



شهید رضا قنبری


ایشان شهید 19 دی ماه سال 65 در عملیات کربلای 5 درحالی که در شلمچه تیربارچی بود، پس از اصابت تیری به قلبش در دم به شهادت رسید.


فرازهایی از وصیتنامه این شهید: اگر تکه تکه هم بشوم دست از دین اسلام بر نمی دارم. بخدا قسم از من حقیر بشنوید مال این دنیا هیچ ارزشی ندارد و هیچ بهانه و دلیلی برای شرکت نکردن در جنگ را ندارید. ولی حب دنیا و سستی ایمان نمیگذارد شما بسوی خدای خود بشتابید. بترسید از اینکه هر هفته نامه اعمال ما دو مرتبه پیش امام زمان عجل الله تعالی فرجه باز می شود. نکند خدای ناکرده امام زمان عجل الله تعالی فرجه از دست ما ناراحت و شرمنده شود. مگر خون شما از خون امام حسین (ع) و یارانش رنگین تر است و یا از آنان معصوم ترید. در راه اسلام شهید شدند تا این آزادی را برای شما بدست آورند. بیایید لااقل اگر ایمان ندارید آزاد مرد باشید. نگذارید که دشمن به خاک و ناموس شما کند. قرآن می فرماید: هر کس خود را شناخت خدای خود را شناخته است.

بیایید فکر کنید و ببینید که هستید،از کجا آمده اید و به کجا خواهید رفت. (حدیث امام علی علیه السلام)


.


اگر از دنیا دل کندی و برای خدا زندگی کردی و با او عشق بازی کردی ، این چنین با لبخند به سوی معشوق خود رهسپار خواهی شد ، همچون رضا.

با افتخار و قلبی آرام و نفسی مطمئن خاطری آسوده


شام میلاد علی ابن موسی الرضا علیه السلام - سال 1393

سید جان تبریک دوستانت را بپذیر دعای خیر ما بدرقه راه زندگی تان

http://bahejab.com/wp-content/uploads/2013/10/%D8%AA%D8%A8%D8%B1%D8%AC-148x210.jpg

حال که جز سربازان امام زمان عجل الله تعالی فرجه پذیرفته شده ای و دنیای مجردها را رها نمودی ، بیشتر دلهای کوچکمان برای بزرگی ات تنگ می شود برای سالهای خوبی که با هم زندگی کردیم و برای همه خاطراتمان ، خنده ها و گریه هایی که با هم تقسیم می کردیم و برای صداقت و صفایی که بین مان بود ، یادش بخیر گویی همین چند روز پیش بود که با هم در دبیرستان مطهری آشنا شدیم و دوستی مان آغاز شد و در همه سختی ها و مشکلات پشت سر هم ایستادیم تا مبادا ذره ای غبار بر روی دوستی مان اثر بگذارد یاد آن روز هایی که با هم بعد از امتحانهای نهایی سال یپش دانشگاهی می رفتیم پارک و روی تخت فنری می پریدیم و لحظاتی را در آسمان غوطه ور می شدیم ، کوهپیمایی ها ، ماشین بازی ها ، فوتبال ها بخیر، همیشه شنا با هم مسابقه می دادیم ، سفرهایی که با هم می رفتیم از شمال با آن طبیعت زیبایش تا جنوب و رمل های تف دیده فکه و عشق بازی هایش ، مشهد الرضا و آن آقای مهربان و رئوفش ، جلسات هفتگی و ندبه هایمان ، عمو حسین و آبهویج بستی اش ، ابوعلی و فلافل های کنجدی اش ، چه زود گذشت روزهای باهم بودنمان ؛ حال تو به مرحله ای جدید از عبودیت پرودگار قدم نهادی تا راه و مسیر جدیدی از تعالی و بندگی را آغاز نمایی و خود را از خسران و غفلت های آدمی برهانی و به کمال انسانی و الهی نائل گردی و معنای عبد بودن را به جهانیان نشان دهی.


مشهد الرضا سال تحصیلی 1390 شش ماه قبل از کنکور

دیشب همه ما از شادی تو خوشحال بودیم و همه مان تلاش کردیم تا لحظات خوب و خاطره انگیزی را برای تو و همسر عزیزت این گل زیبا از ریحان های اهل بیت علیه السلام است رقم بزنیم وهمه بچه ها برایت دعا می کردند تا خوشبخت شوید.

هر کدام از دوستانت می خواستند به نحوی در شادی تو سهیم باشند ، یکی دست می زند ، دیگری سوت می زد ، گروهی روی میز می کوبیدند و چندتا شیطون هم با سیگارت و دینامیت انداختند مجلس را گرم می کردند ، در اتوبان برایت چراغ می زدیم ، بوق می زدیم و هر کدام از ماشین ها که می خواست به نحوی راه تو را مسدود کند و یا تو را اذیت کند با ما طرف بود و ما سریع راه او را مسدود می کردیم تا تو با آرامش به راهت ادامه دهی . حالا دیگر تو پشتیبانی بهتر و عالی تر از ما داری کسی که از نسل آفتاب است و در دامان پرمهر و محبت و کرامت اهل بیت علیه السلام رشد کرده است ، و با هم پیمان بسته اید که تا آخرین نفس که ، نه ، بعد از عروج به سوی حق تعالی هم همراه و پشتیبان هم باشید و برای یکدیگر لباس و زینت و آینه باشید تا کمال انسانت را درک کنید و هر یک سبب تعالی و رشد معنوی دیگری شوید و هر کدام پله ای باشید برای صعود دیگری و این جز با همدلی و عشق و گذشت و وفاداری و ایستادن به پای یکدیگر میسر نیست.

از معصوم علیه السلام منقول است که برای بهترین و عزیزترین دوستانتان بهترین راه و مسیر زندگی و گواراترین حیات و شیرین ترین و زیباترین سرانجام را آرزو کنید و آن راه جز شهادت نیست و چه زیباست زنده شدن و چشم بازکردن و روزی خوردن در جوار پروردگار " وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ169 آل عمران "


نامه ای به برادر بزرگم

از : زمین ، جمهوری اسلامی

به : بهشت

برسد به دست برادر ابراهیم هادی عاشق حضرت زهرا سلام الله

 

راهی که تو نشانم دادی

سلام برادر ابراهیم

 

امیدوارم حالت خوب باشد و خبر از حال امروز ما نداشته باشی البته میدانم میبینی و.

ماهم  حالمان خوب است فقط درگیر جنگی شده ایم ک تلفاتش زیاد است و نامش نرم است.

هر روز عکست را میبینم نگاهت با من حرف میزند!!!عکس تو بر روی دیوار شهر من است و نامت بر روی قلب جوانان

حک شده است

هیچ گاه فکر نمیکردم کسی به این اندازه خواهر و برادر داشته باشد که ابرام جان داری.

 چه قدر عزیزی ابرام جان!!!

راستی چه خبر از بهشت؟؟

خوش به حالت الان جایی هستی که دروغ نمی شنوی ،شعار نمی شنوی ، تهمت نمی زنند و بی وفایی نمی بینی.

یادم هست تازه با تو آشنا شده بودم ، خیلی دوست داشتم که بر سر یادبوت بیایم و عرض سلامی بکنم

به خودت چیزی نگفتم ولی نمی دانم از کجا این خواسته من را فهمیدی و خودت مرا دعوت کردی

داشتم می رفتم سر قبر شهید پلارک تا خدمتش سلامی عرض کنم و فاتحه ای بخوانم ، سرم پایین بود و داشتم سنگ فرش های جدید بهشت زهرا را نگاه می کردم که یکباره تصویری زیبا و نورانی نظرم را جلب کرد چند قدم به عقب برگشتم و دیدم که خودت هستی

در چشمانت خیره شدم و خندیدم ، از ته قلبم.


مسجد حریم امن کودکان

آقای دکتر میر باقری داشت تفسیر سوره مومنون را می گفت در همین حین گوشه پرده قسمت خانم ها کنار رفت و یک فرشته کوچولو آرام آرام به سمت دکتر میرباقری آمد ، به سخنران و جمعیت نگاه کرد ، آرامش خاصی در چهره اش بود به سمت منبر خیره شد و بعد رفت کنار آن ایستاد و نگاهی از پایین به بالا انداخت و ارتفاع آن را سنجید ، بعد دقایقی روی پله اول نشست و کمی استراحت کرد و به جمعیت نگاه کرد ، کمرش را راست کرد و روی پاهایش ایستاد و از باقی پله ها با اطمینان کامل بالا رفت و بر بالای منبر و روی بالشتک نرم آن نشست و بر آن جایگاه تکیه زد و دقایقی از آن بالا به جمعیت نگاه می کرد.

  دکتر محسن میرباقری

بعد که پایین آمد شروع کرد با پایه میکروفن بازی کردن و وقتی دیگر چیز جدیدی برای بازی ندید به سوی مادر خود رفت تا در کنار او استراحت کند

جالب بود که هیچ کس به او چیزی نگفت و او نیز در کمال آرامش به  بازی خود ادامه داد.

دختر بچه ناز کوچولو


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

سقای حرم Lizet دنیای نینا سيمرغ -آميزه اي از شعر وادب سفره خانه رسانه عمار انجام پروژه های برنامه نویسی تور دبی ارزان موسسه خیریه اباصالح(عج) شهرستان میبد یزد isalamoon